از میز مذاکره تا میدان جنگ: سیاست مهار ایران
ملتهای خاورمیانه، و بهویژه ایران، همواره بار اصلی این وضعیت را به دوش کشیدهاند: از هزینههای اقتصادی و اجتماعی تحریمها گرفته تا موج مهاجرت، ناامنی و فشارهای روانی و معیشتی. در مقابل، همان قدرتهایی که پشت بحرانها پنهان شدهاند، از تداوم این شرایط سود میبرند، چه از طریق فروش تسلیحات، چه از مسیر حفظ سلطه بر منابع و بازارها، و چه با تضعیف ظرفیتهای مستقل کشورهای منطقه برای تصمیمسازی.

در آغاز این نوشتار، شهادت جانباختگان حادثه اخیر را به مردم ایران، خانوادههای آنان و دوستداران صلح، تبریک و تسلیت میگوییم. این حادثه تلخ، نه فقط یک حمله نظامی، بلکه زخمی بر پیکر ملتی است که سالهاست همزمان در جبهههای تحریم، فشار اقتصادی و فشارهای سیاسی مقاومت کرده و هنوز هم تنها مطالبهاش چیزی جز امنیت، رفاه و آرامش نیست.
در دنیایی که واژههایی چون حقوق بشر و صلح جهانی بارها از سوی قدرتهای مدعی آن زیر پا گذاشته شدهاند، مردم ایران بار دیگر در معرض پیامدهای تصمیمهایی قرار گرفتهاند که نه با امنیت و آرامش ملتها، بلکه با منافع راهبردی و اقتصادی بازیگران بزرگ بینالمللی سنجیده میشود. گویی هر بار که ایران تلاش میکند از مسیر مذاکره و تعامل، راهی برای عبور از مشکلات اقتصادی و سیاسی پیدا کند، فضایی تازه از فشار و تهدید ایجاد میشود.
پرسش اساسی این است: چرا درست در لحظاتی که نشانههایی از اراده ایران برای کاهش تنشها و پیشبرد گفتوگو دیده میشود، بلافاصله موجی از ناامنی، تهدید یا تخریب فضای دیپلماتیک شکل میگیرد؟
واقعیت آن است که با وجود فشارهای بیرونی و پیچیدگیهای داخلی، ایران در این سالها مسیر گفتوگو را بهطور کامل نبسته و در برابر تمام بیاعتمادیها و کارشکنیها، تلاش کرده راهی برای حفظ تعامل با جهان باز نگه دارد. این مسیر، البته آسان و بیهزینه نبوده، اما نشانهای از درک راهبردی این واقعیت است که انزوا و تقابل دائم، راهحل پایدار نیست. در چنین فضایی که بار دیگر فشارهای سیاسی و رسانهای علیه ایران شدت گرفته، این سؤال مهمتر از همیشه است: چه کسانی از بازگشت تنش، بیاعتمادی و ناامنی در منطقه سود میبرند؟ آنچه در ظاهر بهعنوان واکنش به تحولات ایران عرضه میشود، در حقیقت بخشی از بازی گستردهتری است—بازیای که در آن امنیت و ثبات کشورهای مستقل منطقه، نهتنها مطلوب نیست، بلکه تهدیدی برای منافع تثبیتشده بازیگران خارجی تلقی میشود.
ملتهای خاورمیانه، و بهویژه ایران، همواره بار اصلی این وضعیت را به دوش کشیدهاند: از هزینههای اقتصادی و اجتماعی تحریمها گرفته تا موج مهاجرت، ناامنی و فشارهای روانی و معیشتی. در مقابل، همان قدرتهایی که پشت بحرانها پنهان شدهاند، از تداوم این شرایط سود میبرند، چه از طریق فروش تسلیحات، چه از مسیر حفظ سلطه بر منابع و بازارها، و چه با تضعیف ظرفیتهای مستقل کشورهای منطقه برای تصمیمسازی.
تا زمانی که منطق حاکم بر نظام بینالملل بر پایه منافع نابرابر و فشارهای سیاسی بنا شده باشد، تلاشهای واقعی برای صلح، توسعه و تعامل از سوی کشورهای منطقه، از جمله ایران، بارها و بارها در معرض تهدید قرار خواهد گرفت. و این همان چرخه تکراری است: هر گامی برای گشودن باب گفتوگو، با موجی از بیثباتسازی مواجه میشود؛ و هر امیدی برای بهبود، در دل هیاهوی تهدید و تحریم کمرنگ میشود..
آیا واقعاً دغدغه هستهای بود؟ حمله اسرائیل درست در میانه مسیر دیپلماتیک ایران چه معنایی دارد؟
برای درک اینکه چرا اسرائیل دقیقاً در آستانه شکلگیری مجدد گفتگوهای هستهای یا کاهش تنشهای ایران با غرب، به سوی اقدامات نظامی یا تنشآفرینی حرکت میکند، باید فراتر از سطح ماجرا نگاه کرد. موضوع فقط یک حمله نیست؛ این واکنش به یک تهدید استراتژیک عمیقتر است: تهدیدی به نام ایرانِ بدون تحریم و ایرانِ مشروع در نظم بینالملل.
در نگاه تلآویو، بازگشت ایران به جایگاه یک بازیگر مشروع جهانی، نه فقط به معنای دسترسی به منابع مالی، بلکه به معنای گشایش فضای ژئوپلیتیکی برای تهران است. توافقهای هستهای، اگرچه از نظر فنی بر غنیسازی و نظارت هستهای تمرکز دارند، در عمل میتوانند پیامدهایی بسیار گستردهتر داشته باشند: گشایش اقتصادی از طریق صادرات رسمی نفت و گاز، افزایش درآمد ارزی، بازسازی اقتصاد داخلی، بازیابی زیرساختها و تقویت جایگاه ایران در مناسبات دیپلماتیک جهانی. برای اسرائیل، این تحولات نه فقط نگرانکننده، بلکه تهدیدی بنیادین برای نظم منطقهای مطلوبش هستند. اسرائیل امنیت و وزن سیاسی خود در منطقه را طی سالها بر پایه تضعیف مزمن ایران بنا کرده است؛ بر حفظ تصویری دائمی از ایران بهعنوان یک بازیگر منزوی، خطرناک و غیرقابلاعتماد. ایرانهراسی، صرفاً یک گفتمان رسانهای یا پروپاگاندا نیست. این پروژه برای اسرائیل نقشهای متعددی ایفا کرده است:
• توجیه دریافت میلیاردها دلار کمک نظامی و اطلاعاتی از ایالات متحده
• عادیسازی روابط با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در سایه تهدید مشترک
• انحراف افکار عمومی جهان از بحران فلسطین و مشروعیتزدایی از مقاومت
• تسهیلگر راهبردهای بازدارندگی و مداخلهجویی در منطقه
اما ایرانِ در حال توافق، ایرانِ مذاکرهگر و عقلانی، خط بطلانی بر این پروژه میکشد. کشوری که با قدرتهای جهانی در حال گفتوگوست، از مسیر بحران خارج میشود و به تدریج تصویر تهدید از آن زدوده میشود. و این همان چیزی است که اسرائیل نمیتواند بپذیرد. چرا که با فروپاشی تصویر ایران بهعنوان تهدید دائمی، امتیازات استراتژیک تلآویو نیز در معرض کاهش قرار میگیرد، از کاهش وزن ژئوپلیتیکی در رقابت با محور مقاومت گرفته تا محدود شدن دسترسی به منابع مالی و حمایتهای بینالمللی. تلاشهای اسرائیل برای بیثباتسازی، نه لزوماً از سر هراس فوری از یک تهدید نظامی بالفعل، بلکه برای حفظ وضع موجود است؛ وضعیتی که در آن ایران باید همواره در حاشیه، زیر فشار، و دور از امکان چانهزنی باشد. به همین دلیل است که هر زمان پنجرهای از دیپلماسی و تعامل برای ایران گشوده میشود، تنشسازی و حمله جایگزین گفتوگو میشود، زیرا برای اسرائیل، پایان تنش با ایران، آغاز کاهش امتیاز در نظم منطقهای و جهانی است.
رقابت ایران و اسرائیل در حوزه انرژی، امروز از مرزهای نظامی و امنیتی فراتر رفته و به میدان منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی کشیده شده است؛ میدانی که در آن گاز ایران و نفت و گاز اسرائیل به دو قطب متقابل تبدیل شدهاند. در شرایطی که اروپا با بحران کمسابقه انرژی ناشی از جنگ اوکراین و کاهش واردات گاز از روسیه دستوپنجه نرم میکند، ایران با دارا بودن یکی از عظیمترین ذخایر گاز جهان، میتواند به گزینهای تعیینکننده در آینده امنیت انرژی قاره سبز بدل شود. بازگشت ایران به بازار جهانی انرژی نهفقط به معنای تقویت درآمدهای ارزی تهران است، بلکه پیامدهایی گستردهتر برای موازنه قدرت در روابط بینالملل دارد: افزایش نفوذ اقتصادی و سیاسی ایران در اروپا، کاهش وابستگی کشورهای اروپایی به منابع انرژی متحدان غرب و کاهش قدرت چانهزنی و فشار آمریکا و اسرائیل بر اروپا. چنین سناریویی، اسرائیل را نهتنها در موقعیت یک رقیب امنیتی، بلکه در موضع ضعف اقتصادی و منطقهای قرار میدهد.
اسرائیل طی سالهای اخیر با تکیه بر میادین گازی شرق مدیترانه و اتحادهای انرژی با بازیگرانی مانند قبرس، یونان و برخی دولتهای اروپایی، تلاش کرده خود را بهعنوان نقطه اتکای جدید انرژی در منطقه معرفی کند. اما بازگشت ایران به معادله انرژی جهانی، میتواند بنیان این سیاستگذاری را به چالش بکشد. این رقابت اقتصادی، برخلاف تصور رایج، محرک اصلی تنشهاست؛ زیرا بر خلاف تهدیدات نظامی که معمولاً قابل مهار و مدیریتاند، ظهور یک رقیب اقتصادی باثبات و برخوردار از منابع طبیعی، تهدیدی بنیادین و پایدار تلقی میشود.
در دو ماه گذشته، ایران و ایالات متحده درگیر روندی حساس و پرنوسان برای احیای مسیر دیپلماسی و دستیابی به توافقی جدید در پرونده هستهای بودند. اگرچه مذاکرات لحظاتی دشوار و پیچیده را پشت سر گذاشت، اما هیچگاه از سوی هیچیک از طرفین، سیگنال روشنی مبنی بر شکست کامل یا خاتمه رسمی گفتوگوها مخابره نشد. در چنین وضعیتی، منصفانهترین انتظار این بود که جهان، پیش از صدور هرگونه قضاوت یا اقدام شتابزده، مجال دهد تا فرآیند دیپلماتیک به مسیر طبیعی خود ادامه دهد. این حق ایران بود که نتیجه تلاشهایش در میدان گفتوگو دیده شود، نه اینکه با اقدامات ناگهانی و مداخلهجویانه، فرصت شکلگیری یک تفاهم تاریخی قربانی محاسبات قدرتمحور دیگران شود.
آنچه اسرائیل را نگران میکند، نه احتمال ساخت بمب یا افزایش غنیسازی، بلکه فرآیند نرمالسازی ایران در ساختار سیاسی و اقتصادی جهان است. ایرانِ در حال مذاکره، ایرانِ تعاملجو، دیگر آن بازیگر نامتعارف و «غیرقابل پیشبینی» نیست که بتوان از آن برای باجخواهی سیاسی یا اجماعسازی بینالمللی بهره برد. با عادیسازی چهره ایران، ابزار قدیمی «ایرانهراسی» که سالها ستون راهبردی اسرائیل در جلب حمایت غرب بوده، عملاً ناکارآمد میشود. برای اسرائیل، تداوم تصویرسازی از ایران بهعنوان دشمن همیشگی، ضرورتی استراتژیک است؛ دشمنی که اگر به پایان برسد، بسیاری از معادلات قدرت نیز دگرگون خواهد شد.
در این میان، جان باختن مردم عادی و تشدید بحرانهای انسانی، بهایی است که برخی بازیگران برای حفظ برتری ژئوپلیتیکی خود نهتنها میپردازند، بلکه آن را بخشی از راهبرد خود تلقی میکنند. اسرائیل در موارد متعدد نشان داده که برای مدیریت افکار عمومی، حملات خود را از نقاط غیرنظامی و بهظاهر محدود آغاز میکند، اما در عمل، این حملات به فجایع انسانی گسترده ختم میشود؛ جایی که جان مردم عادی کوچکترین اهمیتی در معادلات امنیتی و سیاسی آنها ندارد.
چنین الگوهایی از خشونت هدفمند، نه صرفاً برای پاسخ به یک تهدید فوری، بلکه برای ارسال پیامهای سیاسی به مخاطبانی فراتر از میدان نبرد طراحی میشوند. نبرد بر سر انرژی، تنها رقابتی بر سر منافع اقتصادی نیست؛ جنگی است بر سر آینده نظم منطقهای، بر سر اینکه چه کسی نقش تعیینکنندهتری در بازتعریف قدرت در غرب آسیا و فراتر از آن ایفا خواهد کرد. ایران اگر بتواند از این مرحله عبور کند و با ثبات نسبی وارد اقتصاد جهانی شود، نهتنها نظم موجود را به چالش میکشد، بلکه الگویی جدید از استقلال و بازتعریف روابط با غرب را به نمایش خواهد گذاشت؛ الگویی که برای بسیاری بازیگران سنتی، تهدیدی وجودی به شمار میآید.
اقتصاد ایران طی سالهای اخیر زیر فشار تحریمها با محدودیتهای جدی مواجه بوده و تلاش برای بازیابی ثبات، مسیری دشوار اما امکانپذیر را طی میکرد. در چنین شرایطی، بروز یک جنگ یا تنش نظامی جدید، میتواند روند احیای اقتصادی را مختل و دستاوردهای تدریجی را متوقف کند. کاهش صادرات نفت در صورت اعمال تحریمهای جدید یا افزایش فشارهای بینالمللی، نوسانات شدید نرخ ارز، افزایش سطح عمومی قیمتها ناشی از تضعیف پول ملی، و بیاعتمادی سرمایهگذاران داخلی و خارجی به بازار، از جمله آثار مستقیم این وضعیت خواهد بود. تأثیر این تحولات، پیش از آنکه متوجه ساختارهای سیاسی باشد، به زندگی روزمره اقشار مختلف جامعه سرایت میکند: کارکنان، فعالان تولیدی، کسبوکارهای کوچک و مصرفکنندگان نهایی. این مردم هستند که بار اصلی بیثباتی اقتصادی را بر دوش میکشند. بهای چنین بحرانی فقط در ابعاد نظامی آن خلاصه نمیشود؛ بلکه در فرصتهایی است که از مسیر توسعه منحرف میشود، در افقهایی است که میتوانست باز شود و حالا به تعویق میافتد.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
سرخط خبرهای امروز 31 خرداد / آخرین تحولات جنگ ایران و اسرائیل
-
پست جدید ترامپ درباره ایران
-
پشت پرده دیدار ترامپ با فرمانده ارشد پاکستانی در بحبوحه درگیری ایران و اسرائیل
-
سی ان ان: آمریکا از ۶ بمبافکن بی2 و ۱۲ بمب سنگرشکن برای حمله به فردو استفاده کرد
-
پزشکیان: آغازگر جنگ نبودیم و علاقهای به ادامه نداریم
-
فوری/ ادعای ترامپ مبنی بر بمباران 3 سایت هستهای ایران
-
پوتین به درگیری ایران و اسرائیل میپیوندد؟
-
زلزله بود یا انفجار؟
-
آغاز موج جدید عملیات وعده صادق 3